آدم برفی

نمیدونم از کی ولی همیشه رویای من وقتی برف و بارون میاد اینه که:

 

تو یه اتاق کوچیک که یه دیوارش کلا پنجره اس رو به یه حیاط بزرگ با دار و درختی که برف و بارون رو قشنگ تر میکنه، روی یه صندلی راحت نشستم که تاب هم میخوره، یه دیوار دیگه کلا کتابخونه اس پر کتابایی که دوس دارم، نوشیدنی داغ میخورم و کتاب میخونم. بین هر دو صفحه هم ٢ دقیقه زل میزنم به این برفا که گوله گوله میان پایین.

* اگه بارونی باشه زل میزنم به بازی باد و وحشی بازی قطره های درشت بارون.

* برای اینکه جای شک نمونه،‌اتاق دو در سه متره. روبروی من یه ضلع دو متریه که کلا پنجره اس. ضلع سه متری دست چپم همه اش کتابخونه اس. با فریم چوبی قهوه ای تیره. ضلع سه متری دست راست هم یه پنجره هم اندازه دیوار روبرویی داره و بین دو تا پنجره جایی که کنج اتاقه یه شومینه یه متریه که روشنه. در ورودی هم طبعا روی دیوار پشت سرمه.

*هیچوقت نخواسته بودم اینو داشته باشم، چون فکر میکردم برای اثاث کشی خیلی سخته و طاقت دل کندن ازش رو هم نداشتم، اما الان به نظرم شدنیه.

* کتابه بای دیفالت یا شاملو ئه یا فروغ ولی بسته به حسش هر چیز دیگه ای هم میتونه باشه.

* قابل توجه نیکو کاران عزیز:‌ همه روزه آماده سورپرایز شدن هستم.

همین

Leave a comment